Fix me| Part 37
توی این مدت، همه ی کارهاشون رو باهم انجام میدادند، غذا خوردن، فیلم دیدن، بیرون رفتن، خرید کردن، گیم زدن و.. به هم دیگه وابسته شده بودن و زندگی براشون خیلی قشنگ تر شده بود. البته قطعا عمو و خاله ی کوک با سوال ها و رفتارهاشون هر سه تاشون رو اذیت میکردن، ولی اونا دیگه اهمیتی نمیدادن. تهیونگ حتی یه روز هم تو اتاق خودش نخوابیده بود و هر شب رو تخت مرد میخوابید، حالا به هر بهونه ای؛ سوسک، هوای سرد، گیم، ترس از جن و روح و... هر بهونه ای.
امروز روز موعود بود، چرا؟ چون که سوجین و خانوادش قرار بود برگردن به خونه ی خودش و جونگکوک بسیار خوشحال بود.
همه دم در داشتن از هم دیگه خداحافظی میکردند.
سوجین و تهیونگ آروم، هم دیگه رو بغل کردن.
+دلم برات تنگ میشه..
سوجین: بهم زنگ بزن، باشه؟
+حتما، بعضی وقت ها هم بریم بیرون.
دختر لبخندی زد: قبوله.
-ببخشید که میپرم وسط لحظه ی احساسیتون ولی ماشینتون اومده، خوش اومدید صفا اوردید دیگه اینور ها نیاید دوستون دارم خداحافظ بوس بوس!
مرد در رو با صدای کوبنده ای بست.
+یااا کوک!
-هوم؟
+آدم باش، بی ادب.
-آدِم باوش بی آدِب!
مرد ادای تهیونگ رو در آورد و خندید.
تهیونگ دست به سینه شد و چشم غره ای رفت.
-آها راستی من امروز یه کاری دارم، میرم بیرون؛ نگران نشو.
+دقیقا چه کاری؟
-به تو چه بچه!
+گفتم کجا میری؛ درست جواب بده.
-دوست دختر داشتم اینطوری بازجوییایم نمیکرد که تو داری میکنی!
پسر هنوز دست به کمر به مرد زل زد بود.
-باشه بابا باشه! دارم میرم یکی رو بکشم. قطعا دلت نمیخواد ببینی.
+بکشی؟
پسر با لحن وحشت زده لب زد.
-زیادی باهات مهربون بودم فراموش کردی شغلم چیه.
مرد نیشخندی زد.
-نگران نباش. طرف قاتل زنجیره ایه، بچه هارو میکشه و به جنازهی زنهای مرده تجاوز میکنه. خیلی آدم کثیفیه، خیلی دلم واسه ی اونا میسوزه، گناه دارن. میخوام این یارو بکشم تا بیش از حد پیش نرفته.
پسر با ناراحتی سر تکون داد.
+مراقب باش بهت آسیب نزنه.
-اوخی، نگرانمی؟ چه شیرین!
مرد پسر رو اذیت کرد و پسر اخم کرد.
+من جدیم! بهتره سالم برگردی و زنده برگردی، اگه بمیری میکشمت.
مرد به بامزگی پسر خندید و سری تکون داد.
-قول میدم.
+تنهایی میری؟
-نه، با رفیقم یونگی.
+مین یونگی؟ احیانا اسم دوست پسرش جیمین نیست؟
-دقیقا. تو از کجا میشناسیش؟
+جیمین بهترين رفیقمه! بهم گفته بود که دوست پسرش مافیاست، من مسخرش میکردم...
مرد نیشخندی زد.
-چه تصادفی.
+حالا که تو داری میری پیش اون، میشه منم جیمینو بیارم خونه؟
-قبوله، فقط خونه رو به گوه نکشید، اختیاری.
+بهترین هیونگ دنیایی!
مرد یکم از کلمه ی "هیونگ" حالش گرفته شد، ولی چه انتظاری داشت؟ درسته؛ اون فقط هیونگش بود؛ نه بیشتر نه کمتر.
-اره آره میدونم.
موهای پسر بهم ریخت.
امروز روز موعود بود، چرا؟ چون که سوجین و خانوادش قرار بود برگردن به خونه ی خودش و جونگکوک بسیار خوشحال بود.
همه دم در داشتن از هم دیگه خداحافظی میکردند.
سوجین و تهیونگ آروم، هم دیگه رو بغل کردن.
+دلم برات تنگ میشه..
سوجین: بهم زنگ بزن، باشه؟
+حتما، بعضی وقت ها هم بریم بیرون.
دختر لبخندی زد: قبوله.
-ببخشید که میپرم وسط لحظه ی احساسیتون ولی ماشینتون اومده، خوش اومدید صفا اوردید دیگه اینور ها نیاید دوستون دارم خداحافظ بوس بوس!
مرد در رو با صدای کوبنده ای بست.
+یااا کوک!
-هوم؟
+آدم باش، بی ادب.
-آدِم باوش بی آدِب!
مرد ادای تهیونگ رو در آورد و خندید.
تهیونگ دست به سینه شد و چشم غره ای رفت.
-آها راستی من امروز یه کاری دارم، میرم بیرون؛ نگران نشو.
+دقیقا چه کاری؟
-به تو چه بچه!
+گفتم کجا میری؛ درست جواب بده.
-دوست دختر داشتم اینطوری بازجوییایم نمیکرد که تو داری میکنی!
پسر هنوز دست به کمر به مرد زل زد بود.
-باشه بابا باشه! دارم میرم یکی رو بکشم. قطعا دلت نمیخواد ببینی.
+بکشی؟
پسر با لحن وحشت زده لب زد.
-زیادی باهات مهربون بودم فراموش کردی شغلم چیه.
مرد نیشخندی زد.
-نگران نباش. طرف قاتل زنجیره ایه، بچه هارو میکشه و به جنازهی زنهای مرده تجاوز میکنه. خیلی آدم کثیفیه، خیلی دلم واسه ی اونا میسوزه، گناه دارن. میخوام این یارو بکشم تا بیش از حد پیش نرفته.
پسر با ناراحتی سر تکون داد.
+مراقب باش بهت آسیب نزنه.
-اوخی، نگرانمی؟ چه شیرین!
مرد پسر رو اذیت کرد و پسر اخم کرد.
+من جدیم! بهتره سالم برگردی و زنده برگردی، اگه بمیری میکشمت.
مرد به بامزگی پسر خندید و سری تکون داد.
-قول میدم.
+تنهایی میری؟
-نه، با رفیقم یونگی.
+مین یونگی؟ احیانا اسم دوست پسرش جیمین نیست؟
-دقیقا. تو از کجا میشناسیش؟
+جیمین بهترين رفیقمه! بهم گفته بود که دوست پسرش مافیاست، من مسخرش میکردم...
مرد نیشخندی زد.
-چه تصادفی.
+حالا که تو داری میری پیش اون، میشه منم جیمینو بیارم خونه؟
-قبوله، فقط خونه رو به گوه نکشید، اختیاری.
+بهترین هیونگ دنیایی!
مرد یکم از کلمه ی "هیونگ" حالش گرفته شد، ولی چه انتظاری داشت؟ درسته؛ اون فقط هیونگش بود؛ نه بیشتر نه کمتر.
-اره آره میدونم.
موهای پسر بهم ریخت.
۱۰.۵k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.